معنویت اسبی



شاگردی که شیفته استادش بود تصمیم گرفت تمام حرکات و سکنات استادش را زیر نظر بگیرد. فکر می کرد اگر کارهای او را بکند فرزانگی او را هم به دست خواهد آورد. استاد فقط لباس سفید می پوشید، شاگرد هم فقط لباس سفید پوشید. استاد گیاهخوار بود شاگرد هم خوردن گوشت را کنار گذاشت و فقط گیاه خورد. استاد بسیار ریاضت می کشید و شاگرد تصمیم گرفت ریاضت بکشد و برای همین هم روی بستری از کاه می خوابید.

مدتی گذشت. استاد متوجه تغییر رفتار شاگردش شد. به سراغ او رفت تا ببیند چه خبر است. شاگرد گفت: «دارم مراحل تشرف را می گذرانم. سفیدی لباسم نشانه ی سادگی و جستجو است. گیاهخواری جسمم را پاک می کند. ریاضت موجب می شود که فقط به معنویت فکر کنم.»

استاد خندید و او را به دشتی برد که اسبی سفید از آن می گذشت. بعد گفت: «تمام این مدت فقط به بیرون نگاه کرده ای در حالی که در دیار معرفت امور ظاهری هیچ اهمیتی ندارد. آن حیوان را آنجا می بینی؟ او هم موی سفید دارد، فقط گیاه می خورد و در اسطبلی روی کاه می خوابد. فکر می کنی اهل معنویت است یا روزی استادی واقعی خواهد شد؟»

http://www.yekibood.ir  : منبع

ربنای  استاد شجریان


ربّنای شجریان، یکی از آثار محمدرضا شجریان و شامل ۴ دعا از آیات قرآن است که همه با عبارت ربّنا آغاز می‌شوند. این اثر در تیرماه سال ۱۳۵۸ ضبط شد.


محمدرضا شجریان، انگیزهٔ اصلی خود از خواندن این دعا را، تدریس آن به دو هنرجو می داند و این اثر در یکی از استودیوهای رادیو ضبط شده‌است.

ادامه نوشته

آيا می‌دانيد قبر امير كبير كجاست؟!

اصلا تا حالا فكر كردین مزار این بزرگمرد ایرانی كجاست؟
احتمال قریب به یقین نمی‌دونید ... تعجبی نداره
غصه هم نخورید خیلی‌ها مثل شما هستند

ادامه نوشته

اين متن ارزش خوندن داره فقط دو دقيقه وقت ميگيره

 

همه ما خودمان را چنين متقاعد مي كنيم كه زندگي بهتري خواهيم داشت اگر:

شغلمان را تغيير دهيم

مهاجرت كنيم

با افراد تازه اي آشنا شويم

ازدواج كنيم

فكر ميكنيم،‌ زندگي بهتر خواهد شد اگر:

ادامه نوشته

صورت مسئله

مایكل، راننده اتوبوس شهری، مثل همیشه اول صبح اتوبوسش را روشن كرد و در مسیر همیشگی شروع به كار كرد. در چند ایستگاه اول همه چیز مثل معمول بود و تعدادی مسافر پیاده می شدند و چند نفر هم سوار می شدند. در ایستگاه بعدی، یك مرد با هیكل بزرگ، قیافه ای خشن و رفتاری عجیب سوار شد.

ادامه نوشته

آتش گرفتن زندگي توماس اديسون


اديسون در سنين پيري پس از كشف لامپ، يكي از ثروتمندان آمريكا به شمار مي رفت و درآمد سرشارش را تمام و كمال در آزمايشگاه مجهزش كه ساختمان بزرگي بود هزينه مي كرد. اين آزمايشگاه، بزرگترين عشق پيرمرد بود. هر روز اختراعي جديد در آن شكل مي گرفت تا آماده بهينه سازي و ورود به بازار شود. در همين روزها بود كه نيمه هاي شب از اداره آتش نشاني به پسر اديسون اطلاع دادند كه آزمايشگاه پدرش در آتش مي سوزد

ادامه نوشته

تراژدی برج میلاد

دلم نیومد این ایمیل رو که دوستم آقای سالاریان فرستاده  رو روی وبلاگ قرار ندم:

مهندس پروژه برج میلاد گفت:
امروز يه چيزي پيش اومد كه خيلي ناراحتم كرد يه گروه ژاپني اومده بودن براي بازديد. حدودا ١٤ يا ١٥ نفر بودن ، هر دونفر با يكي از ما رفتن كه از چيزهاي مختلف بازديد كنن.
 من هم با دو نفرشون رفتم و شروع به توضيح دادن كردم . از سه طبقه زيرزمين شروع كردم واينكه حدود ٤٥٠ تا ٥٠٠ ميليون دلار هم هزينه ساخت اون شده به اضافه اينكه ٨ سال هم از موقع شروع تا پايانش طول كشيده .

ادامه نوشته

نگرش ژاپني ها و ما به كار


ژاپني ها:

اگر يك نفر مي تواند كاري را انجام دهد، تو هم مي تواني آن را انجام دهي.

اگر هيچ كس نمي تواند كاري را انجام دهد، تو بايد آن را انجام دهي.

ايراني ها:

اگر كسي مي تواند كاري را انجام دهد، اجازه بده آن را انجام دهد.

اگر كسي نمي تواند كاري را انجام دهد، چرا ما وقتمان را براي آن تلف كنيم؟!

گربه معبد بودائی

 

در معبدي گربه اي وجود داشت كه هنگام مراقبه ي راهب ها مزاحم تمركز آن ها مي شد. بنابراين استاد بزرگ دستور داد هر وقت زمان مراقبه مي رسد يك نفر گربه را گرفته و به ته باغ ببرد و به درختي ببندد.

ادامه نوشته

بعد چهارم در قران

 

بررسی  علمی  ابعاد جهاد در قران 

در این پاور پوینت به بسیاری از پرسش ها پاسخ داده شده  و پرسش های بسیاری نیز  ایجاد شده

دانلود فایل         دانلود از سرور دوم

بازی صندلی


در مهد كودك هاي ايران 9 صندلي ميذارن و به 10 بچه ميگن هر كي نتونه سريع براي خودش يه جا بگيره باخته و بعد 9 بچه و 8 صندلي و ادامه بازي تا يك بچه باقي بمونه. بچه ها هم همديگر رو هل ميدن تا خودشون بتونن روي صندلي بشينن.



ادامه نوشته

راهب جوان و زن زيبا

دو راهب از ميان جنگل مي گذشتند كه چشمشان به زني زيبا افتاد كه كنار رودخانه ايستاده بود و نمي توانست از آن عبور كند. راهب جوان تر به خاطر آن كه سوگند عفت خورده بودند، بدون هيچ كمكي از رودخانه عبور كرد اما راهب پير تر آن زن را بغل گرفت و از رودخانه عبور داد. زن از او تشكر كرد و دو راهب به راه خود ادامه دادند. راهب جوان در سكوت، مرتب اين واقعه را براي خود مرور مي كرد: «چگونه او اين كار را انجام داد؟»

ادامه نوشته